حیدرباب بخش چهاردهم
خزان یئلــــی یارپاقلاری توکنده
بولوت داغـدان ینیب کنده چوکنده
شیخ الاسلام گوزه ل سسین چکنده
نسگلی سوز اورکلره دیردی
آغاشلاردا آللاها باش ایردی
درآن هنگام که بادخزان برگهای درختان را می ریزد و ابرهای تیره و مکدر از پشت کوه های سربه فلک کشیده به سوی ده روانه می گردد و شیخ الاسلام با صدای خوش خود مشغول مناجات و اذان می شود و حرفای سوزناک و غصه آوری بردلها می نشیند و درختان هم برپروردگار جهان سجده می نهند . آری درگذر زمان همه چیز تغییرمی یابد فصل ها پشت سرهم می آیند و می روند فصل حزان فصل درس و عبرت است دراین فصل زیبا و دوست داشتنی باچشمان خیره خود شاهد ریخته شدن برگهای سرسبزدرختان هستیم دراین ریختن ها هشدارهای تکان دهنده ای وجود دارد ازاین پیام ها ی عبرت انگیز باید بهره برداری مفید و سازنده ا ی برای خود داشته باشیم و اوقات طلائی خودرا بیهوده درمسیرهای مهمل سپری نسازیم و هرچه که باشد طبیعت کارخودرا انجام خواهد دادچه بخواهیم و چه نخواهیم روزی موهای سیاه و زیبایمان سفید و خزان زده خواهد شد دراین سفید شدنها خبرهایی هست خبرخوشی نیست ولی برای انسانهای فعال و کوشا و درست کردار اینگونه خبرها خوش آیندو لذتبخش است واما برای اکثرماها به جز کربت و غم چیزی نیست ، تمام پدیده های عالم هستی اعم از درختان و غیره مشغول رازو نیازبا اویند و به سوی او درحال حرکت اند ، نمی دانم چرا ماانسانها درغفلت و بی خبری بسر می بریم و ازاو غافلیم و به یاد او نیستیم راستی چرا اینگونه زندگی می کنیم البته همه انسانها درعالم بی خبری زندگی نمی کنند ولی اکثر انسانها فاقد هدف و برنامه اند .
تفسیرو تبین از علی روحی